Quantcast
Channel: بسی رنج بردم در این عمر سی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 56

فاجعه ای به نام وزارت ظریف

$
0
0

انتخاب محمدجواد ظریف به عنوان وزیرخارجه دولت یازدهم، لازم بود از همان آغاز به عنوان یک اتفاق مهم مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد وحتی لازم بود مجلس در هنگام رای دادن به وی ابعاد این انتخاب مهم را به طور خاص مورد تحلیل قرارمی داد.

چرایی این اهمیت از چند جهت است:اول اینکه؛ ظریف دانش آموخته دانشگاههای امریکا است. دوم؛ ظریف مدت مدیدی چه در دوران تحصیل وچه بعد از آن در امریکا زندگی کرده است. سوم ظریف همگام و همراه حسن روحانی در مذاکرات هسته ای سالهای 1382-84 بود. این سه مولفه ، فارغ از عامل جنبی دیگر می بایست به عنوان فاکتور مهمی مورد توجه قرار می گرفت.

درمورد تحصیلات ظریف در امریکا دونکته مهم وجود دارد؛اول اینکه این تحصیلات در یکی از شاخه های علوم اجتماعی –انسانی- است نه در یک رشته فنی ،ماهیت رشته های علوم اجتماعی ایجاد درگیری های ذهنی – فکری ودر موارد بسیار تغییر رفتارهای فرد است.این تغییر رفتار گاهی در قالب واکنش منفی است، بدین معنی که فرد با مطالعه مبانی فکری و ارزشی متفاوت با خود ، هرچه بیشتر متوجه هویت ارزشی و بومی خود شده وبه عنوان منتقد علمی که اتخاذ کرده است، ظاهرمی شود.اما دراغلب موارد فرد دچار دگردیسی رفتاری شده وتحت تاثیر آموخته های جدید، رفتاری هماهنگ وهمسو با نگرش تئوریک خویش ،اتخاذ می کند.

رفتار واقدامات ظریف در مقام وزیر امورخارجه والبته قبل از آن در زمان حضور در نمایندگی جمهوری اسلامی در سازمان ملل در نیویورک، نشان می دهد که گزینه دوم در مورد وی صدق می کند. به عبارتی ظریف به عنوان دانش آموخته مکتب واقع گرایی امریکا ،قدرت هژمون را تنها قدرت موثر جهان می داند که این نکته را در قالب تحلیل مواضع ظریف بیشتر وا شکافی خواهیم کرد.

نکته دوم این است که ظریف با این سبقه ذهنی وفکری برای تصدی وزارت خارجه وبه عنوان مجری سیاست خارجی جمهوری اسلامی انتخاب شده است . یقینا وی اگر در جایگاه دیگری از کابینه حضور می یافت بسیاری از آسیب های کنونی منتفی می شد، در حالی که طبق قانون اساسی، جمهوری اسلامی در سیاست خارجی،"دنبال سعادت کل بشراست واستقلال وآزادی وحکومت حق وعدل را حق همه مردم جهان می داند. بنابر این در عین خود داری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین دربرابرمستکبرین در هر نقطه از جهان دفاع می کند"[1] درحالی که  فردی که برتری قدرت هژمون را پذیرفته نمی تواند در برامسیر تحقق این اصول حرکت کند.

نکته مهم زندگی بلند مدت ظریف در امریکا است. گرچه به زعم برخی از اشخاص از جمله نمایندگان مجلس این حضور و زندگی در امریکا به عنوان شاخصی از تجربه و ورزیدگی در سیاست خارجی و عرصه دیپلماسی تلقی می گردد، اما واقع امر آن است که این موضوع باید به عنوان عامل تردید و احتیاز باشد. چرا که حضور در یک کشور آن هم در دوران اوج زندگی –دوران جوانی و تحصیلات دانشگاهی –وبه عنوان یک نیروی موثر یقینا ذهنیت مثبتی در فرد نسبت به آن مکان ایجاد می کند و این امر کمتر استثنا پذیر است. در حالی که در سوی دیگر قضیه  استراتژی جذب و استحاله  چنین نیروهایی در تئوری های راهبردی  نظام سیاسی امریکا به خوبی طراحی شده است. ساموئل هانتینگتون  این نکته را در کتاب موج سوم دمکراسی  به این مضمون متذکر می شود که باید افرادی از جهان سوم را که در امریکا رفت و امد و ز ندگی داشته اند و به ین کشور تعلق خاطر داشته اند به نحوی کمک کنیم در جهان سوم مسئولیت های کلیدی را برعهده گیرند،آن وقت این افراد برای حفط امکان رفت و آمد خود به امریکا و بهره گیری از پرستیژ این رابطه سعی خواهند کرد به گونه ای عمل نکنند که از جانب امریکا عملکردی خصمانه تلقی تلقی شود. این افراد برای حفظ امکان رفت و آمد به سمینارها،فستیوال ها و... همواره سعی خواهند کردحافظ منافع امریکا باشند و حداقل به آن ضربه نزنند. شاید همین نگاه است که حضور تعداد زیادی از تحصیل کردگان امریکا در کابینه دولت یازدهم مورد توجه مجله امریکایی آتلانتیک قرار گرفت.

در حالی که عملکرد رژیم امریکا نشان داده است که کوچکترین حرکت نقد و انتقاد و مخالفت با سیاست های امریکا باعث شده است که این کشور آن فرد را جزو ممنوع الورود ها به امریکا قرار دهد. شاید ساده ترین نمونه آن علی نصیریان بازیگر شکارچی شنبه ها بود که بعد از بازی در این فیلم ضد صهیونیستی به قول خودش به امریکا ممنوع الورود شده است. حالا این را مقایسه کنیم با مخالفت و نقد یک مقام سیاسی تا مشخص شود که مواجهه امریکا با چنین مقامی چگونه خواهد بود.

گرچه نمی توان به سهولت قضاوت کرد که محمد جواد ظریف گرایشی حمایت گونه نسبت به امریکا دارد، ولی نمی توان احتمال وجود آن را نادیده گرفت.بخصوص که  این امر در کنار شاکله فکری شکل گرفته در ذهنیت یک دانش آموخته دانشگاههای امریکا یک پازل را تکمیل می کنند؛پازل نگاه منفعلانه به ابهت و عظمت یک هژمون استیلاطلب. البته حامیان ظریف هم وی را موثرترین نیروی حلقه نیویورکی ها در کابینه معرفی می کنند و خود ظریف ابایی ندارد اعلام کند که در لابی های سیاسی امریکا رابطانی دارد. رابطانی که معلوم نیست حافظ منافع ایران باشند ، چرا که با قدرت کنترل نظام سیاسی وامنیتی امریکا ، کوچکترین رسوخ در لایه های بالایی سیاست گذاری امریکا امکان پذیر نیست.

بحث سوم در خصوص موقعیت ظریف در مقام وزارت خارجه ، همراهی وی با روحانی در مذاکرات هسته ای سالهای 1382-84 است. نقش آفرینی وی در کنار سیروس ناصری در مذاکرات فوق نشان می دهد رئیس جمهور با هدف ویژه ای ظریف را برای این پست در نظر گرفته است. بخصوص که بلافاصله بعد از این انتخاب ،پرونده هسته ای از شورای عالی امنیت ملی به وزارت خارجه منتقل شد. روحانی که خود تحصیل کرده انگلستان وبه عبارتی دانش آموخته مکتب انگلیسی واقع گرایی است با هدف گذاری معین دست به چنین انتخابی زده است. تلاقی دو مکتب امریکایی- انگلیسی واقع گرایی در یک دولت تکنوکرات .

منشأ رفتارهای چالش برانگیز ظریف چیست؟

با این مقدمات می توان به تحلیل عملکرد شگفت چندماهه ظریف پرداخت.در این مدت کوتاه 4 ماهه ظریف مواضع و اقدامات چالش برانگیزی داشته است؛ دیدار با جانکری وزیر خارجه امریکا در نیویورک ،موضع گیری در نفی هولوکاست و جعل وانکار نظر صریح رهبر انقلاب در این خصوص، توجه ویژه به مقامات امریکایی و اروپایی و بی توجهی به طرف های چینی و روسی، در حین مذاکرات، گرایش به سمت حامیان منطقه ای امریکا مانند ترکیه و افغانستان و برخی کشورهای عربی ، اعلام این موضع که جزایر ایرانی قابل مذاکره اند، بیان اینکه امریکا می تواند با یک بمب تمام توان نظامی ایران را نابود کند!اعطای امتیازات نامتوازن در جریان مذاکرات ژنو وهمزمان ادعای حفاظت از منافع ملی و خطوط قرمز جمهوری اسلامی و از همه محترم اعلام محرمانه بودن مذاکرات تا قبل از رسیدن به توافق نهایی و احتمالا محرمانه ماندن بخشی از توافقات انجام شده درژنو، سرفصل های مهم موضع گیری های مبهم ،دوپهلو و در مواردی غیر صادقانه ظریف بوده است.

این مواضع از یک جهت دیگر هم مهم اند وآن اینکه اغلب در جمهوری اسلامی مقامات وزارت خارجه با احتیاط موضع می گیرند و به اظهار نظر می پردازند. در حالی که ظریف در این مورد هم  حداقل ترین احتیاط ها را رعایت نکرده است.

اما این رویکر ناشی ازچیست و منشأ این رفتارها چه عاملی است؟

طبعا در این باب دو موضع وجود دارد؛ موضع بدبینانه که معتقد است ظریف با علم وآگاهی به پیامدهای مواضع و اقدامات خود  و با فهم اینکه این رفتارها در رقابت بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده ، به نفع ایالات متحده است ،دست به اقدام می زند . در حالی که نگاه دوم سعی می کند با موضوع ، خوشبینانه برخورد کند وما با توجه به رهنمودهای مقام معظم رهبری که فرمودند که تیم مذاکره کننده بچه های انقلابند وکسی نباید آنهارا سازشکار بنامد، بیشتر روی نگرش خوشبینانه تکیه می کنیم و به تحلیل آن می پردازیم.

درنگرش خوشبینانه ،خوش بینی احتیاطی ما به نیات و اهداف ظریف و همراهان وی است. در حالی که پیامدها ونتایج اقدامات و رفتارهای وی همچنان به شدت زیر سوال می رود و به هیچ وجهی مورد پذیرش نیست وبه بیان علمای جامعه شناسی بین ذهن و عین اعمال و رفتار ظریف یک انفصال و انفکاکی قائل می شویم. انفکاکی که پیامدهای خطرناکی برای منافع ملی و حیاتی کشور دارد و مذاکرات ژنو وامتیازات نامتوازن داده شده ،همچنین مواضع  متفاوت و متناقض ظریف و همراهانش در خصوص مذاکرات ومواضع مقامات امریکایی  ما حصل آن است.

بحث این است که ممکن است هدف ظریف از مذاکرا ژنو و دیگرتعاملات با امریکا تامین منافع ملی باشد؛ چنان که وی زبانا بر این امر تاکید می کند.اما مساله اساسی این است که وی به دلیل شاکله ذهنی شکل گرفته درمکتب واقع گرایی امریکایی اساسا منافع ملی را فقط ذیل منافع کلان ایالات متحده به عنوان هژمون می بیند وبرای او به عنوان شاگرد مکتب فکری افرادی چون "مورگنتا و"کار"و "کنان"تصور مقابله وتقابل با امریکا امکان پذیر نیست. چیزی که به وضوح از زبان طیف همفکر ظریف در قالب لزوم پرداخت سهم کدخدا مطرح می شود. یا چنان که هاشمی رفسنجانی خودش عنوان می کند در نامه ای به امام نوشتمبالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت بر‌تر دنیاست».

  ظریف دانش آموخته روابط بین الملل در دانشگاههای امریکا است واین دانشگاهها طبیعتا زیر سلطه علمی و فکری مکتب واقعگرایی "مورگنتا"و"کار"و "کنان" و... است. لذا تحلیل محتوایی قریب به اتفاق رفتارهای ظریف و البته رئیس جمهور نشان می دهد که تا چه اندازه تحت تاثیر این مکتب هستند.

هم ظریف وهم رئیس جمهور بارها تاکید نموده اند که در تعامل با جهان ،باید واقعیت ها را در نظر گرفت و از چالش وتقابل جویی با آن خود داری نمود. رئیس جمهور روز دانشجو در دانشگاه شهید بهشتی گفت:«ما در دنیایی بسیار پرچالشی زندگی می کنیم بنابراین باید امکانات و توانمندی خود را به خوبی بشناسیم، جهان و منطقه را و نیز نظم حاکم بر جهان را به خوبی بشناسیم زیرا می خواهیم با جهان در تعامل سازنده و مثبت باشیم.......... توسعه و پیشرفت داخلی بدون تعامل اقتصادی با جهان نه تنها بسیار بسیار دشوار است که حتی گاهی ناممکن است».

 این رویکر دقیقا عمل به یکی از مهمترین آموزه های واقع گرایی امریکایی است. در این زمینه می توان از مباحث "کار"نمونه آورد. وی معتقد است :"باید واقعیت را آنچنان که هست پذیرفت و به دنبال تحلیل علل و پیامدهای آن بود.عالم باید واقعیت ها را قبول کند و به تحلیل علل آن بپردازد.نیروها و سرشت های موجود مقاومت ناپذیر و اجتناب ناپذیر هستند وباید در جهت انطباق با این نیروها و سرشت ها متمرکز شد". این نگرش تبیین کننده رویکرد  روحانی و ظریف به تعامل با امریکا است. از منظر آنها واقعیت ،قدرت و برتری امریکا است که می تواند با تحریم ها ایران را فلج سازد و ما بجای مقاومت در برابر آن به عنوان واقعیت اجتناب ناپذیر بهتر است علل و پیامدهای آن را بررسی کنیم. مقاومت بیشتر تحریم بیشتر یعنی فشار بیشتر. پس چاره ای نیست جزاینکه با دادن امتیازات با این نیروی اجتناب ناپذیر به تقابل برنخیزیم.

اما بیشترین تطابق وسازواری رویکرد ظریف با مواضع فکری و عملیاتی مورگنتا است. نظریات مورگنتا هم ازلحاظ روانی وهم هدایت وتاثیر گذاری رفتاری بیشترین تاثیر را در شخصیت ظریف وهمفکران او دارد. مورگنتا تعریف جالبی از قدرت سیاسی دارد و می گوید"قدرت سیاسی رابطه ای است روانی میان کسانی که آن را اعمال می کنند وکسانی که قدرت بر آنها اعمال می شود. قدرت سیاسی بر گروه نخست این امکان را می دهد که از طریق فشار بر اذهان گروه دوم رفتارهای آنها را کنترل کنند"این همان الگوی پذیرش قدرت برتر هژمون است. اینکه تقابل با امریکا جز خسارت و زیان برای ملت ندارد ودولت جدید همه تلاش خود را به کار می گیرد تا هزینه های این تقابل را که در قالب تحریم های ظالمانه خود را نشان می دهد، کاهش دهد.  پس اگر به هرقیمتی قدمی برداشته شد تا پایه های تحریم ظالمانه بلرزد باید جشن گرفت ،چرا که راه دیگری وجود ندارد".

مورگنتا البته تاکید دارد این فشار روانی از سه طریق اعمال می شود"توقع سود، "هراس از زیان"و "احترام و عشق"نه ظریف و نه هیچ واقع گرای دیگری توقع سود از ایالات متحده را ندارند. لذا مشاهده می شود در توافق نامه ژنواز بازی برد –برد سخن می گویند . این برد بر محور امتیاز دادن از جانب دوطرف است نه به دست آوردن امتیاز ، لذا درست است که گفته شود بازی باخت- باخت . چرا که هردو طرف امتیاز داده اند. امتیازات نا متوازن. لذا منتقدین از بازی برد –باخت به نفع امریکا صحبت می کنند. امریکا ایجاد توقف در فرایند رشد علمی  وتکنولوژیک یک رقیب ایدئولوژیک در حوزه هسته ای را به دست آورده است، در مقابل چیزی از دست نداده است. برداشتن بخشی از تحریم ها و یا آزاد کردن بخش ناچیزی از اموال حقه ایران زیانی به امریکا نمی زند. چه بسا برداشته شدن تحریم منافع بیشتری برای امریکا نسبت به ایران داشته باشد.

اما مهمترین بعد فشار امریکا طبق نظریه مورگنتا ایجاد فشار روانی ناشی از ترس از زیان است.این همان نکته ای است که ظریف در 12 آذر در دانشگاه تهران گفت "امریکایی که می تواند با یک بمب تمام امکانات نظامی شما را نابود کند............."این یعنی ما از قدرت نظامی امریکا می ترسیم. چرا که واقع گرایانه فکر می کنیم. البته اختلاف نظر ظریف با منتقدین این سخنان هم از همینجا نشات می گیرد. ظریف معتقد است در مقام بیان قدرت ملت ایران به این موضوع به عنوان حاشیه و مثال اشاره کرده است، اما منتقدین این را نشانه مرعوبیت او در مقابل قدرت هژمون می دانند که حتی در بیان مثال رقیب را قدرقدرت می بیند.

بحث سوم عشق واحترام است. عشق به امریکا واحترام به موقعیت آن باعث می شود که چانه زنی ومذاکره با امریکا از موضع رقابت با هدف برد، به موضع دادن امتیاز برای جلوگیری از باخت نزول می کند. به همین دلیل است که چهره ای که ما از ظریف در جریان مذاکرات می بینیم چهره ای خندان و بشاش است. اما همین فرد در مقابل نمایندگان مجلس با چهره ای عبوس و خشن ظاهر می شود. اعلام می کند ما از حقوق ملت دفاع می کنیم البته با ادبیات مودبانه اما منتقدین خود در مجلس را اقلیتی قلیل می نامد. -عشق به قدرت برتر زبان را لین می کند در حالی که مخالف آن اقلیتی قلیل است-

پس در این نگرش به عرصه روابط بین الملل باید وضع موجود را پذیرفت وهرگونه چالش با وضع موجود افراط گرایی،لج بازی،هزینه تراشی بی حاصل تلقی می شود. به همین دلیل است که دولت قبل به صفت های فوق موصوف می شود ومورد نقد جدی دولت جدید است ،چرا که در تئوری مورگنتا حق با دولت های حافظ وضع موجود است. در حالی که دولت قبل دنبال تغییر وضع موجود بود. از همین رو مشاهده می کنیم 1درصد انتقادات به دولت قبل که دولت منتخب مردم و دولت قانونی وملی بود به دولت امریکا به عنوان دولتی که حد اقل از سال 32 انواع تحمیل ها را به ملت ایران نموده است نمی شود.- حق با هژمون است-

در موارد دیگری هم دیپلماسی ظریف تطابق کامل با آموزه های مورگنتا دارد. ظریف در یکی از اولین مصاحبه هایش در مقام وزیر خارجه سخنی بدین مضمون گفت که ما از حقوق ملت دفاع می کنیم اما با بیانی مودبانه و احترام آمیز، این اولین اصل پیشنهادی مورگنتا برای دیپلماسی است "دیپلماسی باید عاری از روح جنگ آوری باشد"البته این پیشنهاد مختص طرف مقابل امریکا است چرا که قدرت هژمون در انتخاب زبان مذاکره و گفتگو هم مختار است، آنجا که گفته می شود "همه گزینه ها روی میز است"

از سوی دیگر،در باره توافقنامه ژنو از مواضع جدی وانتقادی این بود که تیم مذاکره کننده همه برگهای برنده  جمهوری اسلامی مانند غنی سازی 20 درصد، نصب سانتریفیوژهای نسل جدید ، توسعه فعالیت های هسته ای، کشف مراکز جدید معادن مرتبط را یک جا واگذار کرد. برای بسیاری از ماها سوال شد که ظریف که به گفته بسیاری از سیاسیون دیپلمات کارکشته ای است، چرا این همه امتیاز را یک جا واگذار کرد؟ پاسخ این سوال را هم می توان در آموزه مورگنتا یافت. "دیپلمات باید امنیت طرف مقابل را به رسمیت بشناسد" درحالی که توان فن آوری هسته ای ایران هم برای ایالات متحده و هم برای رژیم صهیونیستی تهدید محسوب می شود؛ البته نه از منظر امکان تولید بمب هسته ای بلکه از جهت بر هم زدن موازنه تکنولوژیک وعلمی ، اولین گام یک دیپلمات پرورش یافته در مکتب مورگنتا از میان بردن زمینه های برهم خوردن این موازنه است.

نکته دیگر در رویکر ظریف که منبعث از آن مکتب فکری است، این است که ظریف افکار عمومی را اولا محدود و دوما محصور در اطلاعات هدایت شده می کند. در مذاکرات ژنو اعلام شد محتوای مذاکرات محرمانه است و حداقل ترین اطلاعات از مذاکرات به مردم داده نشد. در حالی که ظریف چه قبل از توافق و چه بعد از آن از طریق صفحه فیس بوک خود و همچنین مصاحبه هایی که انجام می داد بدون اشاره به محتوای امتیازات داده شده ،برعزم خود برای حفظ حقوق ملت وعدم کوتاه آمدن در حقوق هسته ای مثل غنی سازی و.... تاکید می کند و رئیس جمهور از لرزاندن پایه های تحریم ظالمانه می گوید و آن را به عنوان دست آورد دولت معرفی می کند، ظریف از بی نتیجه بودن تحریمها سخن می گوید و اعلام می کند که قبل از تحریم 200سانتریفیوژداشتیم اکنون وبعد از تحریم ها شده است 19000.این رویکرد یعنی مهندسی افکار عمومی چرا که مورگنتا معتقد است "حکومت رهبر افکار عمومی است نه برده آن". ظریف اعلام می کند توافقنامه ژنو را هر موقع اراده کردیم می توانیم متوقف کنیم و ما چیزی از دست نداده ایم. به این ترتیب افکار عمومی را با خود همراه می کند، اما توضیح نمی دهد که در توافقنامه تاکید شده است توقف تحریم های جدید منوط به رعایت کلیه مفاد توافقنامه است واگر ایران از بخشی از موافقتنامه عدول کند تحریم آغاز خوهد شد والبته شدیدتر .

به هر حال جریان خوشبین ،امیدوار است که همه اقدامات ومواضع ظریف تحت تاثیر گرایش آکادمیک وی باشد. لذا باید امیدوار بود که هدف ظریف و تیمش تامین منافع ملی کشور است با این تصور –باطل-که غیر از این راه و غیر از واگذاری امتیاز به امریکا راه دیگری وجود ندارد. درحالی که هدف از این رویکرد هرچه باشد، دستاوردش از بین رفتن دستاورد علمی کشور،پایمال شدن خون شهدای هسته ای، ایجاد نا امیدی در جامعه علمی و تحقیقاتی ومواردی از این دست است که به صورت کلی منافع ملی و حیاتی کشور را با خطر مواجه ساخته است. لذا بر خلاف نظر برخی از نمایندگان مجلس و برخی از چهره های سیاسی ،مقامات مسئول باید هرچه زود تر برای برطرف کردن مضار این رویکرد اقدام کنند و صرف این موضوع که ظریف در حال مذاکره با رقبا است و نباید تضعیف شود توجیه خوبی برای ادامه روند فعلی نیست. چرا که مهمترین هدف هر مذاکره ای تامین مصالح ملی است ، در حالی که در شرایط کنونی مصالح ومنافع ملی به صورت روز افزون در معرض تهدید قرار می گیرد.

اما جریان بدبینی هم وجود دارد که با تکیه بر رفتارهای چالش برانگیز ظریف وبرخی از اسناد ،معتقد است که تیم ظریف اساسا دغدغه منافع ملی را ندارد. با توجه به توصیه رهبر انقلاب در خصوص اعتماد به این تیم ف از تفصیل دیدگاههای این جرین می گذرم وفقط به چند نکته اکتفا می کنم.

نکته اول این است که گفته می شود ظریف که مدتی کارمند محلی سفارت ایران در سازمان ملل بوده است ودر این مدت لازم بود طبق مقررات از جانب مقامات امریکایی هم مورد تایید قرار گیرد. از سوی دیگر اسنادی از همکاری دوجانبه وی باایران و امریکا در آن زمان وجود دارد. از سوی دیگر گفته می شود در پرونده هسته ای ایران در سال 1382-84 که رهبر انقلاب از آن دو سال تحت عنوان دوسال عقب افتادن از روند پیشرفت یادنمودند وهمچنین در پیوستن عجولانه ایران به پیمان "كنوانسيون جامع تست و آزمايش هسته‌اي"نقش ویژه ای ایفا نموده است.[2]


Viewing all articles
Browse latest Browse all 56

Latest Images

Trending Articles





Latest Images